باشگاه کتابـدوستان : حال خوش خواندن

سلام خوش آمدید

کیمیاگر

شنبه, ۲۲ دی ۱۴۰۳، ۰۲:۰۵ ب.ظ

عنوان کتاب:کیمیاگر
نویسنده:پائولو کوئیلو
مترجم: مریم موسوی خواه
ناشر: آذرگون

 

********************


سانتیایگو چوپان جوان اندلسی دوبار پشت سر هم خوابی می بیند که برای تعبیر آن نزد پیرزنی کولی می رود او می گوید تعبیر آن گنجی در اهرام مصر است که اگر آن را بدست آوردی باید یک دهم آن را به من بدهی. بعد از آن در میدان شهر پیرمردی عجیب که خودش را ملکی صدق یا پادشاه سالیم معرفی می کند حرف پیرزن را تایید می کند و جوان را تشویق می کند گوسفندانش را بفروشد و بدنبال گنجش برود و در ازای این راهنمایی یک دهم از پول فروش گوسفندانش را به پیرمرد داد.
سانتیاگو سفر خود را آغاز می کند اما در طنجه تمام دارایی اش را از او می دزدند بنابراین پیش یک بلور فروش مشغول کار می شود و بعد از یکسال می تواند پول زیادی پس انداز کند و مجددا بدنبال گنجش در اهرام مصر با کاروانی سفرش را آغاز می کند در کاروان با یک مرد انگلیسی که بدنبال کیمیاگری است، همنشین و دوست می شود. عاشق دختری به نام فاطمه می شود. اما با تشویق فردی به نام کیمیاگر تصمیم می گیرد همه چیز را رها کند و بدنبال حدیث خویش (هدف یا ماموریت خود) برود. بنابراین با کیمیاگر همراه می شود در بین راه به جنگجویانی برخورد می کنند که باز هم برای نجات جانشان تمام دارایی شان را از دست می دهند اما دوباره راهش را ادامه می دهد. کیمیاگری را از همسفرش کیمیاگر یاد می گیرد. و سرانجام به اهرام مصر می رسد اما هر چقدر جستجو می کند گنجی نمی یابد. در همین حین چند نفر از جنگ گریخته بر سرش می ریزند و باز هم دارایی اش را از او می دزدند اما سرنخ گنج را نادانسته به او می دهند. سانتیاگو خوشحال می شود و می فهمد که گنج در واقع در همان اسپانیا و شهر خودش بوده به کلیسای قدیمی می رود و گنج را می یابد.
تمام داستان کتاب همین بود. و هم و غم نویسنده  این است که به مخاطب بگوید به دنبال حدیث خویش  یا همان ماموریت شخصی خود برود.
قبل از اینکه این کتاب را بخوانم اصلا چنین تصوری از کتاب نداشتم. فکر می کردم یک کتاب جذاب و پر کشش پیش رو دارم که آنقدر جذاب بوده که در طی سالها این همه فروش داشته. اما بعد از خواندنش نظرم عوض شد و یک کتاب سطح پایین و نچندان جذاب بود به نظرم.
یک چیزی در تمام کتاب آدمو اذیت می کنه یه جورایی انگار داری داستان انسانهای اولیه رو می خونی. شخصیتها خیلی مبهمند و جنبه های روان و شخصیتشون نشون داده نمیشه. به شکل احمقانه ای ساده و تک بعدی! اصلا برای بشر قرن ۲۱ ابهام در این حد نه تنها خوب نیست یک جورایی آدم فکر می کنه به درکش توهین میشه. یعنی شما کتابای دولت آبادی رو می خونی قشنگ همه چیز یه شخصیت رو اونقدر استادانه تعربف می کنه که اون شخصیت تو ذهنت شکل می گیره باهاش زندگی می کنی، تصویرسازی ذهنیت عین فیلم عالی است و تا سالها فضای داستان توی ذهنت فراموش نمیشه. اما این کتاب اینطوری نیست. شما نمی تونی تصویر درستی از شخصیتها برا خودت داشته باشی. ماندگاری ندارند همونقدر سریع میان، سریع هم میرن.
ازاین نکته بگذریم توصیفات یک غیر مسلمان از مسلمان ها چقدر سطحیه و من فکر می کنم احتمالا درک خود نویسنده هم واقعا سطحی بوده چون اگر غیر از این بود باید تو نوشته اش نمود داشت مگر اینکه از عمد خواسته باشه سطحی بنویسه. برام جالبه چرا کوئیلو از قوم عرب و مسلمان ها تو داستانش استفاده کرده یعنی اگر داستان در کشورهای غیرعربی اتفاق می افتاد فرقی می کرد؟چرا سانتیاگو عاشق فاطمه میشه؟ چرا نویسنده از اسم فاطمه استفاده کرده؟ آیا اینها همه هدفمند بوده یا تصادفی است؟ اصلا وقتی قراره سانتیاگو بره دنبال اهداف خودشو همه چیزو رها کنه، این وسط عاشق شدنش چی بود؟!

البته بالاخره هر نویسنده ای سبک و سیاق نوشتن خود را دارد و شاید از نظر من این کتاب آنقدر که سر و صدا ایجاد کرد خیلی هم جالب نبود  اما برای سلایق مختلف ممکن است کتاب خوبی باشد و بایدبه همه سلایق احترام گذاشت. اما در برابر آثار فاخر خودمان مانند آثار جلال، دانشور، دولت آبادی، افغانی و دیگر نویسندگان خوب ایرانی آنها کجا و این کجا؟

 

جمعه 1403/10/21ساعت20

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی