باشگاه کتابـدوستان : حال خوش خواندن

عنوان : یک عاشقانه ی آرام

نویسنده: نادر ابراهیمی

ناشر: روزبهان

***************************

یک عاشقانه ی آرام را من در خزان برگریز تجربه کردم اما عاشقانه زیباتر می شود اگر در بهار اتفاق بیفتد.اما نه عشق هر جا نغمه خوان شود حتی در وسط چله ی زمستان گرمی و حرارتش یک عاشقانه ی آرام می سازد.اصلا عشق اجازه نمی خواهد و نمی پرسد که چه فصلی بیاید.می آید آرام و بیصدا، قشنگ و بیادماندنی با نغمه ای بی مانند....

یک عاشقانه ی آرام را شاید فقط خود نادر ابراهیمی بتواند تعریف کند.چون فکر می کنم هر جور بخواهم بنویسم نمی توانم حق مطلب را ادا کنم و به زیبایی خود کتاب نیست و از این می ترسم به زیبایی کتاب صدمه بزند.

یک روز موقع مرتب کردن قفسه ها صدای نغمه اش را شنیدم.دوست داشتنی بود.چند صفحه از کتاب را همونطور سرپا خواندم ، قشنگ بود نه! خیلی خیلی قشنگ بود.محشر! فوق العاده! خیلی به دلم نشست .

قصه، حکایت گیله مردی است که معلم ادبیات هست و به دنبال عسل اصل راهی کوههای سبلان می شود.عسلِ اصل را می یابد.اصل ِاصل و حتی شیرین تر از خود عسلِ اصل! در کوههای سبلان عاشق عسل دخترِآذری و خواهر دوستش می شود او را از پدرش خواستگاری می کند اما پدر اول نمی پذیرد ولی بعد از سوال و جواب وقتی می فهمد گیله مرد زیر شکنجه ی ساواک 23 روز دوام می آورد و پسرش را لو نمی دهد. وقتی می فهمد عسل هم گیله مرد را دوست دارد راضی می شود دخترش را به گیله مرد بدهد.بعد از آن داستان زندگی مشقت بار گیله مرد با عسل شروع می شود.داستانی که جبر روزگار به گیله مرد تحمیل می کند.گیله مرد آزاده مردی است که زیستن زیر بار ظلم و جور را نمی پذیرد و دست از مبارزه بر ضد رژیم بر نمی دارد.بارها زندگیش تباه می شود ، فرزند اولش بر اثر ضربه ی ساواکیها به عسل سقط می شود، برای امرار معاش توی یک زیر پله کتاب می فروشد .خیلی از کتابها را مردم همینطوری به او داده اند! اما با تمام اینها آهنگ زندگیش عاشقانه است.عاشقانه ای بی همتا!عاشقانه تمام ایام هفته را برنامه ریزی می کند!ساده و صمیمی با عسل حرف می زند حرفهایش گل می کنند گلهایی عاشقانه که در هیچ گلخانه ای یافت نمی شود.نادر ابراهیمی در ابتدای کتابش  مقدمه ای کوتاه نوشته و کتابش را به عنوان یادگاری اهدا کرده به همه ی آنهایی که در آغاز راهند...در آغاز عشق...

نثر کتاب بسیار زیباست .هر خطش را آدم دلش می خواهد انقدر بخواند تا از حفظ شود! دلت نمی آید از روی یک خط همینطوری بگذری.بر میگردی و دوباره و چند باره می خوانی ! بعضی جملاتش با روحت معجزه می کند!

قسمتهایی از کتاب:

واقعا انتخاب کردن از این کتاب خیلی سخته.جملات یکی از یکی قشنگتر.اما من فقط یه تعداد محدودی رو می نویسم چون اگه انتخاب نکنم باید کل کتابو بنویسم :)

عشق به دیگری ضرورت نیست، حادثه است.عشق به وطن، ضرورت است، نه حادثه.عشق به خدا ترکیبی است از ضرورت و حادثه

عشق یعنی پویش نابِ دائمی.

خداوندِخدا پیش از آنکه انسان را بیافریند، عشق را آفرید؛ چرا که می دانست انسان بدون عشق، دردِ روح را ادراک نخواهد کرد. و بدون دردِروح، بخشی از خداوندِخدا را در خویشتن ِ خویش نخواهد داشت.

پویش عشق در خود عشق است نه در گل عطرآگینی که به سینه ی عشق می زنی، یا گردنبند مرواریدی که به گردنش می اندازی.

عشق یک عکس یادگاری نیست؛ و یک مزاح شش ماهه یا یک ساله نیست. واقعیت عشق در بقای آن است حقیقت عشق در عمق آن ؛ و این هر دو در اراده ی انسانی است که می خواهد رفعت زندگی را به زندگی باز گرداند

رسیدن، پله ی اول مناره ای است که بر اوج آن اذان عاشقانه می گویند.برنامه ای برای بعد از وصل .برنامه یی برای تداوم بخشیدن به وصل.ازوصل ممکن و آسان ِ تن به وصلِ دشوار و خطیر روح.برنامه ایی برای سد بندی قاهرانه در برابر خاطره شدن .برنامه ایی برای اَبَد...برای آنسوی مرگ ، برای بقای مطلق، برای بی زمانی عشق...

عشق، قیامِ پایدار انسانهای مقتدر است در برابرِ ابتذال. با این وجود، عشق یک کالای مصرفی است نه پس انداز کردنی! (ببینید چقدر زیباست!چه سحری دارند این کلمات ساده! در مورد همین یک جمله ی اخر میشه یه کتاب نوشت!)

برای رسیدن به اوج، از من بال و پَرِ جادو نخواه! هیچ چیز همچون اراده به پرواز ، پریدن را آسان نمی کند.(خواستن ، توانستن است!:)) این اصل جمله است اما این کجا و آن کجا؟؟؟! )