باشگاه کتابـدوستان : حال خوش خواندن

سلام خوش آمدید

معرفی کتاب: با هم بودن

دوشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۸، ۱۰:۲۵ ق.ظ

 

عنوان: با هم بودن 

نویسنده: آناگاوالدا 

متر جم: خجسته کیهان

ناشر: کتاب پارسه

**********************

اولین کتابی که از این نویسنده فرانسوی خوندم، "دوستش داشتم" بود. دوستش داشتم واقعیت غمناک و پر از حسرت دنیای امروز است که با اینکه خیلی ها آن را می دانند، اما باز هم تکرار و تکرار و تکرار می شود... و اما باهم بودن!

عنوان کتاب یک بار مثبت و معنایی بسیار عالی دارد که در زندگی امروز مانند یک مروارید گرانبهاست و جای آن روز به روز خالی تر می شود و حضور رسانه ها و شبکه های اجتماعی مختلف به آن دامن می زنند.

در داستان با هم بودن پلت پیرزنی که در خانه اش زمین می خورد و توسط دوست و همسایه اش به بیمارستان رسانده می شود. کامیل دختر جوانی که در یک شرکت خدماتی کار می کند و فرانک پسری که در آشپزخانه کار می کند و فیلیبر مردی مهربان و عجیب و غریب شخصیتهای این رمانند. فقر و بی خانمانی و تنهایی سه عنصر تهدید کننده زندگی کاراکترهای داستان است و تنهایی آنها را بیشتر به هم نزدیک می کند.   پناه دادن به یک فرد معتاد در مورد کامیل و کمک به یک دختر فقیر و تنها توسط فیلیبر پسری از یک خانواده اشرافی و اصیل فرانسوی انسانیت و مهربانی این دو کاراکتر را در برابر بد اخلاقیهای فرانک متعادل می کند هر چند که عشق این معجون شگف انگیز تلخ و شیرین سرانجام او را نیز دگرگون می کند.و حوادث طوری رقم می خورد که این سه کاراکتر با هم و در خانه بزرگ فیلیبر همخانه می شوند. و جریان زندگی از حالت یکنواخت برای هر سه نفر درمی آید.

از خوندن کتاب همونقدر لذت بردم که از با هم بودن با عزیزانم.

شخصیت کامیل و فیلیبر را بسیار دوست داشتم.

با هم بودن در اولین باز شنیدن روابط عاشقانه را به ذهن متبادر می کند. اما منظور گاوالدا از با هم بودن صرفا روابط عاشقانه و رمانتیک نیست. او مفهومی فراتر از آن و به بعد انسانی و عشق به همنوع و به شکل جزئی تر به روابط عاشقانه پرداخته است.

ترجمه کتاب را زیاد نمی پسندم. به نظرم بعضی از جاها خوب ترجمه نشده بود و نتونسته بود مطلب رو منتقل کنه. کلمه"نکبت " زیاد در مکالمات بین شخصیت ها استفاده شده که من فکر می کنم مترجم می تونست در جاهای مختلف از واژه های دیگه مثل لعنتی! یا عجب بدشانسی! یا اَه و...  استفاده کنه. چون تو خیلی از جاها معنیش درست نبود. و دیگه اینکه جایی که کامیل زندگیشو برای فرانک تعریف می کنه، خوب مفهوم نیست اما نمیدونم ایراد از ترجمه هست یا خود نویسنده خوب ننوشته؟ چون من متن زبان اصلی رو ندیدم.

قسمتهایی از کتاب:

 

- تو قبول داری؟

- چی رو؟

- اینکه عشق اول همیشه آخرین عشقه؟

- نمیدونم، خدا کنه این جوری نباشه.

 

****

.... باید رفت بیرون...

- ولی من خوشم نمیاد

- چرا خوشت نمیاد؟

- نمیدونم.

- می ترسی؟

- آره.

- از چی؟

راستش وقتی با خودم خلوت می کنم مثل اینه که بیرون رفته باشم. تو خودم گم میشم... گردش می کنم... درون آدم خیلی بزرگه.

****

 

- میشه جمله های آخر رو به زبون خودمون بگی؟

- اینجا بمون.

- نه من با شما دو تا زیادی فرق دارم. به قول خانم جونم کبوتر با کبوتر باز با باز... 

- درسته ما با هم فرق داریم ولی تا چه حد؟ شاید اشتباه می کنم؛ اما به نظرم ما سه تا اکیپ خوبی از آسیب دیده ها تشکیل میدیم، نه؟

- خودت گفتی...

- از این گذشته معنی فرق داشتن چیه؟ من که بلد نیستم برای خودم نیمرو درست کنم.تمام روزم رو توی آشپزخانه گذروندم و تو که فقط موسیقی تکنو گوش میدی حالاشیفته ویوالدی شدی....

قصه کبوتر با کبوتر، باز با باز تو بی معنیه

چیزی که مانع زندگی آدم ها با هم میشه، حماقتشونه....

 

دوشنبه 11آذر 1398 ساعت 10:25

  • ۹۸/۰۹/۱۱
  • * زنگــــنه *

آنا گاوالدا

با هم بودن

خجسته کیهان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی