کتابخانه نیمه شب

عنوان: کتابخانه نیمه شب
نویسنده:مت هیگ
مترجم:فاطمه مطیع
ناشر: میلکان
*******************
شاید برای هر کدام از ما گاهی در زندگی اتفاقاتی سبب شوند که با خود بگوییم اگر در جای دیگری بودم، یا طور دیگری زندگی می کردم الان شاید وضعم این نبود. این اگرها و شایدها مانند یک شانس از دست رفته همیشه ما را دچار تردید و حسرت می کنند چرا که همیشه فکر می کنیم اگر چنین و چنان بود سرنوشت ما طور دیگری بود. کتابخانه نیمه شب دقیقا دست روی این موضوع گذاشته و مت هیگ با یک ایده جالب که همیشه حسرت آدم ها بود این واقعیات زندگی را با یک داستان روان، سادهاما فانتزی به تصویرمی کشد.
نورا سید شخصیت اول داستان دختری 35 ساله ای است که به کرات در زندگی طعم تلخ ناکامی را چشیده است. کارش را از دست داده، به آ رزوهایش مثل قهرمان شنا شدن،یا تحصیل در رشته فلسفه نرسیده و،اتفافات ناخوشایندی مثل بهم خوردن ازدواجش، مرگ پدر اینها همه باعث می شوند که روز بروز ناامیدتر شود. تا اینکه شبی تصمیم می گیرد به زندگیش پایان دهد. به مین دلیل تعدادی قرص افسردگی را با هم می بلعد، نیمه شب از خواب بیدار می شود و خودش را در کتابخانه ای عجیب می بیند که کتابدارش آشناست. خانم الم کتابدار کتابخانه دوران تحصیلش کتابدار این کتابخانه عجیب است و به نورا می گوید که هر کدام از کتابهای کتابخانه یکی از زندگیهای ممکنی است که او می تواند داشته باشد. یکی از کتابها کتاب حسرتهاست او از نورا می خواهد با کتاب حسرتها شروع کند. به این ترتیب نورا هر بار یکی از کتابها_ که در واقع یکی از زندگیهای ممکن او هست که قبلا زندگی نکرده و در واقع یکی اززندگیهای احتمالی اوست_ را انتخاب می کند و پس از ناامیدی ازآن زندگی دوباره به کتابخانه بر میگردد و کتاب دیگر ودر واقع زندگی دیگری انتخاب میکند.
او در یک زندگی با نامزدش ازدواج می کند و در زندگی دیگری یخچالشناس معروفی میشود و به نقاط قطبی سفر می کند، در زندگی دیگری قهرمان شنا می شود و در زندگی بعدی یک خواننده که کنسرتهای هیجان انگیزی اجرا می کند. او همینطور بین زندگیهای مختلفی که میتوانست داشته باشد جابجا می شود و تکتک حسرتهایش را میبیند.
سرانجام نورا به همان زندگی بر میگردد که برای او رقم خورده بود و سعی می کند با نگاه و امید تازه ای زندگی کند.
کتابخانه نیمه شب یک رمان روان و از زبان نورا شخصیت اول داستان است روایتی جالب و تاثیر گذار از یک آرزوی همیشگی و دست نیافتنی آدمیزاد یعنی برگشت زمان به عقب است. و مناسب هرخواننده ای است که طعم غمگین حسرت را چشیده است!
20 خرداد 1404