زندانی

عنوان کتاب:زندانی
نویسنده:فریدا مک فادن
مترجم: رضا اسکندری آذر
ناشر:نشر آموت
************************
پرستار جوانی به نام بروک سالیوان در به در بدنبال کار است و از آنجایی که درخواست کارش به زندان پذیرفته می شود، از سر ناچاری تصمیم میگیرد به استخدام زندان ریکر دربیاید. زندانی که قاتل سابقش دوران محکومیتش را در آن طی می کند.
فریدا مک فادن که با کتابهایش تا کنون ثابت کرد متخصص ژانر ترس و وحشت و آثار جنایی و معمایی است این بار نیز در کتاب زندانی به شکلی بدیع و با قلم همیشگی و سحر انگیزش پرده از راز یک جنایت یا بهتر است بگوییم چندین جنایت در یازده سال پیش بر می دارد.
یازده سال پیش که شخصیتهای حال حاضر داستان نوجوان بوده اند، یک اتفاق وحشتناک در شبی سرد زندگی آنها را تغییر می دهد.
بروک سالیوان قرار است به همراه دوستش چلسی و برندون نامزد چلسی،به خانه شین نلسون همکلاسیش بروند. بروک تصمیم می گیرد دوست صمیمی دوران کودکیش یعنی تیم ریز را نیز با خودش ببرد و به چلسی می گوید یکی از دختران دوستش را برای همدمی تیم بیاورد و به این ترتیب کاملا به جمع آنها اضافه می شود. مادر شین قرار است به مسافرت برود و شین آنها را به خانه اش دعوت کرده است. خانه شین یک ونیم کیلومتر از جاده اصلی دور است و بسیار قدیمی و فرسوده است.
وقتی بچه ها در خانه شین گرد هم می آیند حوادث شوم و خطرناکی اتفاق می افتد. برندون با چاقو کشته می شود. آنها می ترسند و تصمیم می گیرند با هم باشند که قاتل نتواند به آنها آسیب برساند کاملا می گوید باید با پلیس تماس بگیرند اما تلفن خانه شین قطع است و آنتن موبایل ها نیز به یکباره قطع می شود. کاملا به اتاقی می رود و در را می بندد چلسی و بروک نیز به اتاق دیگری می روند. بعد از مدتی به سراغ کایلا که تنها بوده می روند و با جسد او روبرو می شوند در حالیکه با چاقو کشته شده است.
بروک از اتاقشان بیرون می آید و در راه پله تاریک با قاتلی که نمی بیند روبرو می شود و در طبقه بالا هم چلسی به قتل می رسد. بروک موفق می شود از دست قاتل بگریزد و به پلیس می گوید شین قصد جانش را داشته است. شین نلسون دستگیر می شود و به زندان می افتد و تیم ریز آزاد می شود.
بروک بواسطه ارتباطش با شین هم اکنون یک پسر ۱۰ ساله به نام جاش دارد و به تنهایی با پسرش زندگی می کند. پدر و مادرش که بعد از آن ماجرا از او می خواهند پسرش را سقط کند با او ارتباط ندارند و در یک حادثه رانندگی می میرند اکنون بروک به همان خانه پدری اش برگشته و با جاش در آنجا زندگی می کند.
بیشتر کتاب از زبان بروک است و داستان در دو خط زمانی بیان می شود حال حاضر و یازده سال پیش.
بروک یک پرستار میانسال به نام مارجی را برای نگهداری از جاش زمانهایی که سر کار است، استخدام می کند.
تیم ریز ناظم مدرسه جاش است و کم کم ارتباطش را با بروک از سر می گیرد. تیم صمیمی ترین دوست بروک از دوران کودکی اش بوده است و خیلی او را دوست دارد. جاش نیز تیم را دوست دارد. به ایت ترتیب ارتباطی صمیمی بین تیم، جاش و بروک شکل می گیرد و رفت و آمدی خانوادگی و به خانه یکدیگر پیدا می کنند. یک روز که بروک به خانه تیم می رود و تیم او را به زیر زمینش برای آوردن نوشیدنی می فرستد، بروک با جسد کلی پیشخدمتی که آشنا بود مواجه می شود و به پلیس زنگ می زند و این بار تیم به زندان می افتد و قتلهای یازده سال پیش نیز به گردن او می افتد و شین آزاد می شود.
بروک همیشه تردید دارد که جه کسی آن شب یازده سال پیش در خانه شین می خواست او را بکشد گاهی به شین شک می کند و گاهی به تیم.
قاتل واقعی چه کسی است؟ شین یا تیم؟ نویسنده همچنان با مهی از تردید تا انتهای کتاب مخاطب را پیش می برد و سپس با شوکی یکباره پرده از واقعیتی دیگر برمیدارد ولی سادگی است اگر باور کنید داستان همین بوده است و باید منتظر باشید رعد دیگری بر سرتان فرود آید و پرده ای جدید بیفتد!
۱ شهریور ۱۴۰۴ ساعت ۱۶