باشگاه کتابـدوستان : حال خوش خواندن

سلام خوش آمدید

سوءظن

پنجشنبه, ۷ آذر ۱۴۰۴، ۱۱:۵۵ ب.ظ

 

عنوان کتاب:سوءظن
تویسنده:فردریش دورنمات
مترجم: محمود حسینی زاد
ناشر:نشر ماهی

*******************

چند وقت پیش کتاب قاضی و جلادش رو معرفی کردم نمی دونم بشه گفت این کتاب ادامه اون هست یا نه؟ اما بازرس برلاخ پیر همچنان با اینکه بیمار است و در بیمارستان بستری است، روزهای سختی را می گذراند اما ذهنش درگیر حل یک پرونده جنایی دیگر است.
یک روز که در حال خواندن مجله ای است که پرستار برایش آورده، به شکل تصادفی عکسی از یک پزشک در حالیکه در اردوگاههای کار اجباری نازی ها(اشتوتهوف) و در حین عمل جراحی است، توجه او را به خود جلب می کند و گمان می کند قبلا او را دیده است و سعی می کند از دوست پزشکش هونگر توبل که در حال حاضر تحت درمان او قرار دارد اطلاعاتی را بدست بیاورد.
دکتر توبل هر چقدر میخواهد او را قانع کند که اینها سوءظنی بیش نیست و افکارش حقیقت ندارد اما بازرس بیشتر مصر می شود داستان را پیگیری کند. از نظر بازرس او یک جنایتکار جنگی است و باید محاکمه شود.
با کند و کاو و بررسی متوجه می شود نله پزشکی بوده که در آن زمان در اردوگاههای مرگ جراحی بدون بیهوشی انجام داده است و در حال حاضر فوت شده و وجود خارجی ندارد. اما بازرس مشکوک است و دوستش هونگر ت بل را تحت فشار میگذارد که اگر می داند اسم پزشک را بگوید. او از پزشکی به نام امن برگر نام میبرد کسی که یک کلینیک مجهز در زونن اشتاین دارد،بیمارانش او را دوست دارند اما دقیقا مانند نله عمل می کند. بازرس مشکوک است که شاید امن برگر نله باشد یا شاید نله امن برگر!!!! بنابراین به دوستش هونگر توبل می گوید که یک وقت از امن برگر برای او در بیمارستان زونن اشتاین بگیرد. بازرس به بیمارستان امن برگر می رود،جای مخوفی که نوید حوادث بدی می دهد.بازرس دوست عجیبی به نام گالیور یهودی دارد که مخفیانه به دیدنش می آید و اطلاعات خوبی به او می دهد. گالیور نیز از بازماندگان اردوگاه اشتوتهوف است که بدست امن برگر بدون بیهوشی جراحی شده و جان سالم به در برده است؟بازرس که با پای خود به بیمارستان زونن اشتاین رفته است بع دردسر بزرگی می افتد....

این داستان دورنمات نیز مانند داستان قبلیش یعنی قاضی و جلادش پایان  غیر قابل پیش بینی ای دارد. بازرس برلاخ پیر که دور از ذهن می رسد که بتواند با وجود پیری و بیماری سختش کاری از پیش ببرد، این بار نیز با دست خالی به استقبال مرگ می رود... بازرس برلاخ جوان و تر و فرز نیست، و برخلاف برخی از داستانهای پلیسی فارغ از هر وابستگی به عشق،زن یا فرزند هم و غمش پرونده هایش است و به اوضاع جسمی خودش هم توجهی ندارد. بازرس برلاخ قهرمان داستان به نظر پیرمرد ساده لوحی می آید اما در هر دو داستان تجربه و دنیا دیدگی او بر خصیصه سادگیش غالب است. در این داستان نیز توصیف پدیده ها و طبیعت جزو تزیینات کار دورنمات است.

 

 

3آذر1404

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آخرین مطالب