مردم فقیر

عنوان کتاب:مردم فقیر
نویسنده: فئودور داستایوفسکی
مترجم:کاظم انصاری
ناشر: جاودان خرد
************************
کتاب مردم فقیر که برخی ناشران با عنوان بیچارگان نیز منتشر کرده اند اولین رمان نویسنده بزرگ روسی داستایوفسکی است که در قرن نوزدهم نگاشته است.
این کتاب، نه فقط یک داستان، بلکه یک آینه تمامنما از روح و روان انسانهایی است که در فقر و تنگدستی دست و پنجه نرم میکنند. داستایوفسکی با نبوغ خاص خودش، از طریق نامههای صمیمانه دو شخصیت اصلی، ما رو به دنیای درونی و پر از درد و امیدشان میبرد.
این رمان نچندان بلند در قالب نامه نگاری بین دو شخصیت داستان که با یکدیگر نسبتی دارند و تقریبا در همسایگی هم زندگی می کنند، روایت می شود.
واروارا آلکسیونا دختر جوانی است که با ماکار آلکوسیویچ تقریبا میانسال به خاطر حرف مردم ترجیح میدهند به جای رفت و آمد با یکدیگر نامه نگاری کنند.
در ابتدای داستان، نامه های ماکار با جملات عاشقانه آغاز می شود و مخاطب گمان می کند نامه ها خطاب به معشوقه ای نگاشته شده است تا اینکه بتدریج ماکار که مردی ۴۷ ساله است و خودش را فردی پیر و سالخورده می داند صادقانه پرده از فقر دردناک زندگی خودش بر میدارد. در پاسخ نیز واروارا نیز مشکلات یک دختر تنها و فقیر را به تصویر می کشد. ماکار که خویشاوند واروارا است، سعی می کند که خرج زندگی او را تامین کند اما فقر که در آن برهه زمانی روسیه بیداد می کند باعث شده که زیر بار بدهی و وام کمرش خم شود و اوضاع بسیار بدی را بگذراند.
با این حال با نامه های پر مهر همیشه به واروارا می گوید که نگران نباشد و اوضاع خوب می شود. او که دل بسیار رئوف و قلب مهربانی دارد، گاهی کوچکترین دارایی که دارد را به دیگران و واروارا می دهد و خودش همیشه در وضعی اسفناک بسر می برد.
داستایوفسکی که خود نیز در عالم واقعیت کارمند ارتش بوده است، در داستان مردم فقیر مشکلات و فقر کارمندان آن زمان روسیه را صادقانه بتصویر می کشد.
مثلا چای که شخصیت ماکار حتی پول نداشت که بخورد و یا تعمیر پاشنه کفشش! و حتی یک بار دوستش که اومده بود خونه اش و ماکار بهش چای تعارف کرد، قند بر نداشت چون قند گران بود.
داستان خوبی بود و با اینکه سراسر فقر و بدبختی را نشان میداد اما سرشار از عواطف و احساسات انسانی است و کم کم با دنبال کردن نامه ها شخصیت ها بیشتر برای مخاطب روشن و قابل تصورند.
از نکات جالب و خوب داستان رد و بدل کردن کتاب بین واروارا و ماکار است. اینکه با وجود فقر باز هم کتاب می خوانند، بسیار خوب و تحسین برانگیز است و نشان دهنده فرهنگ ارزش دادن به کتاب در بین مردم روسیه است.
داستایوفسکی خود از زبان یکی از قهرمانان داستان مینویسد: کتاب خواندن چه نعمتی است، چقدر چیزها از کتابها یاد میگیریم، گاهی وقتها کتابی میخوانم و چنان میشود که انگار خودم قهرمان داستانم….
**************
قسمتهایی از کتاب:
تهیدستان زودرنج و حساسند و طبعا چنین آفریده شده اند!
تهیدست همیشه مظنون است!
چرا نویسنده ای باید در کتاب خود بنویسد که یکی از هموطنان من در مزلت به سر می برد و هرگز چای نمیخورد؟ آخر مگر همه باید چای بخورند؟ مگر من به دهان دیگران نگاه می کنم؟ و لقمه های ایشان را می شمارم؟
فئودور داستایوفسکی (Fyodor Dostoyevsky)زادهٔ ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ – درگذشتهٔ ۹ فوریهٔ ۱۸۸۱و فرزند دوم خانوادهای بااصل و نسب اما نهچندان ثروتمند بود. پدرش پزشک بود و مادرش دخترِ یک بازرگانِ اهل مسکو. داستایفسکی عمق و فراز جامعهٔ روسیه را تجربه کرد. شخصیتهای او در همهٔ رمانهایش با مشکلات روانشناسانه و عاطفی درگیر هستند اما مهمتر آنکه کتابهایش از آموزههای ایدئولوژیک زمان خود الهام میگرفتند. رمانهای مشهور او جنایت و مکافات (۱۸۶۶)، ابله (۱۸۶۹)، جنزدگان (۱۸۷۲) و برادران کارامازوف (۱۸۸۰) هستند.
چهارشنبه ۷ آبان ۱۴۰۴ ساعت ۱۸