باشگاه کتابـدوستان : حال خوش خواندن

سلام خوش آمدید

معرفی کتاب: جای خالی سلوچ

شنبه, ۶ دی ۱۳۹۹، ۰۳:۵۰ ب.ظ

 

عنوان : جای خالی سلوچ

نویسنده: محمود دولت آبادی

ناشر: نشر چشمه

داستان در یک روستای دورافتاده و به ظاهر کویری ایران به نام زمینج رخ می دهد.  سلوچ، شوهرِمرگان- شخصیت اول داستان که زنی رنج کشیده است به یکباره ناپدید می­شود. و مرگان را به همراه یک دختر(هاجر ) و دو پسر( عباس و ابراو) تنها می­گذارد. مرگان که نماد یک  زن تنها و مرارت کشیده گذشته است به سختی زندگی را می گذراند. عنوان کتاب از نبودن یک آدم می­گوید که به نظر من در همان دو سه صفحه اول تمام می شود و اصل داستان بر دوش مرگان شخصیت زن داستان است. به نظرم بهتر بود کتاب اسم دیگری داشت که بیشتر،  بودن و تاثیرگذاری مرگان را نشان دهد همانطور که تمام داستان متمرکز بر اوست. مثلا همان" مرگان" خودش می­توانست اسم خوبی برای کتاب باشد. سراسر کتاب پر از تلخی برای مرگان و تمام زنانی است که مرگان نماد و نمونه آنهاست. زنانی که مردانه بار زندگی را بردوش می کشند. حوادث داستان در دهه 40 یا 50 رخ می­دهد و جامعه آن زمان بیشتر مردسالاری و یا بهتر است بگویم یه جور احترام و حرمتهای خاصی بین افراد بود که الان بسیار کمرنگ شده است. بر فرض مرگان روی حرف کدخدا حرف نمی­زند و مردم خیلی حرمت نان و نمک را دارند. چیزی که مرا عمیقا ناراحت میکرد ارتباط نامطلوب عباس و ابراو بود که بیشتر عباس پسر بزرگ مرگان مقصر بود. عباس بیشتر اهل قمار بود تا کار و برعکس ابراو درستکار و اهل کار بود اما همیشه عباس او را اذیت میکرد و مرگان هم رنج دیگری به رنج هایش اضافه میشد. مرگان دخترش هاجر را سن کمی هم داشت بنا به جبر زمانه به عقد علی گناو حمامی ده درمی آورد. عباس هم شتربان پسرعموی علی گناو میشود و ابراو هم در حمام علی گناو به کار مشغول می شود. کتاب آیینه و تاریخچه بخشی از گذشته ایران است. وقایع بسیار استادانه توصیف شده اند اما انتهای داستان کمی نامشخص است و به نظر هر کس می­تواند هر برداشتی بکند.آیا سلوچ زنده است؟ سلوچ راه قنات را باز کرد؟ اصلا چرا مرگان و ابراو از روستا رفتند؟ نویسنده یه جورایی میخواد بگه پدر خانواده اگه نباشه زندگی سخت میشه حتی اگه پدر جایگاه خیلی والایی هم نداشته باشه مثل سلوچ که تنور می ساخت یا چاه می کند و گچکاری میکرد، حضورش برای خونه یعنی تکیه گاه و همه حول اون تکیه گاه آرامش دارند. ولی اگر خدای نکرده این تکیه گاه نباشه، زندگی اگر چه غیرممکن نیست اما به سختی می گذره. من این کتاب رو اوایل فروردین امسال (1399) خوندم اما خب نمیدونم چرا هیچ وقت فرصتی نذاشتم که در مورد بنویسم. مطمئنا اگه همون موقع ازش می نوشتم متنی که شما الن می خوندین، غنی تر بود چون تمام محتوا تو ذهنم بود اما خب چون چندین ماه ازش گذشته مسلما تازگی مطالب تو ذهنم از بین رفته. امیدوارم بخونید و لذت ببرید.

 

قسمتهایی از کتاب:

"... مرگان این را یاد گرفته بود که اگر دلمرده و افسرده به کار نزدیک بشود، به زانو در خواهد آمد و کار بر او سوار خواهد گشت. پس با روی گشاده و دل باز به کار می پیچید. طبعا کار چنین است که می خواهد تو را زمین بزند، از پا درآورد. این تو هستی که نباید پا بخوری، نباید از پا دربیایی و مرگان نمی خواست خود را ذلیل، ذلیل کار ببیند. مرگان کار را درو می کرد."

*****************

" گاه آدم، خود آدم، عشق است. بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است. دست و قلبش عشق است. در تو عشق می جوشد، بی آنکه ردش را بشناسی. بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده. شاید نخواهی هم. شاید هم بخواهی و ندانی. نتوانی که بدانی. عشق، گاهی همان یاد کمرنگ سلوچ است و دست های به گل آلوده یتو که دیواری را سفید می کنند. عشق، خود مرگان است؛ پیدا و ناپیداست، عشق. گاه تو را به شوق می جنباند. و گاه به درد در چاهیت فرو می کشد.

  گاه عشق گم است؛ اما هست، هست، چون نیست. عشق مگر چیست؟ آن چه که پیداست؟ نه، عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نیست. معرفت است. عشق از آن رو هست، که نیست. پیدا نیست و حس می شود. می شوراند. منقلب می کند. به رقص و شلنگ اندازی وا می دارد. می گریاند. می چزاند. می کوباند و می دواند. دیوانه به صحرا!"

*****************

" زخمی اگر بر قلب بنشیند، تو نه می توانی زخم را از قلبت وابکنی و نه می توانی قلبت را دور بیندازی. زخم تکه ای از قلب توست. زخم اگر نباشد، قلبت هم نیست. زخم اگر نخواهی باشد، قلبت را باید بتوانی دور بیندازی. قلبت را چگونه دور می اندازی؟ زخم و قلبت یکی هستند."

 

شنبه 6 دی ماه 1399 ساعت 15:36

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی