باشگاه کتابـدوستان : حال خوش خواندن

سلام خوش آمدید

معرفی کتاب

چهارشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۲۲ ق.ظ


بار دیگر شهری که دوست می داشتم

نادر ابراهیمی

نشر روزبهان

----------------------

بار دیگر شهری که دوست می داشتم.

بار دیگر نادر ابراهیمی

بار دیگر عشق...

کتابهای نادر ابراهیمی رو دوست دارم.قلمش بسیار زیباست.هر کتابش را می توان چندین مرتبه خواند.روی جمله به جمله ی کتابهایش می توان کلی فکر کرد و حقیقتا هم باید خیلی فکر کرد که شاهکار و اعجاز کلمات را از قلم سحر انگیزش چشید.

بار دیگر شهری که دوست می داشتم نیز یک عاشقانه ی آرام است از جنس همان عاشقانه های آرام ابراهیمی

حکایت دلدادگی است.پسری که نامش معلوم نیست عاشق دختری به اسم هلیا است.در کودکی با هم بزرگ می شوند در یک شهر. شهری که خیلی دوستش دارند.شهری که باید همیشه بکر باشد طوری که بعدها که پسر بعد از اتفاقات بسیاری که برایش رخ میدهد و به شهرش باز میگردد، نمی تواند تغییراتش را بپذیرد.اینکه یک باغ بشود یک خیابان برای پسر فاجعه است.

هلیا و پسر همدیگر را دوست دارند اما خانواده هایشان گویا مخالف این وصلت اند.به همین خاطر با هم از شهرشان می روند. اما هلیا تحمل زندگی در جای دیگر را ندارد و باز به شهرشان بر میگردد اما بدون پسر. در واقع پسر را ترک می کند. پسر در فراق هلیا می سوزد و خاطرات با هم بودنشان را برای خود بازگو می کند و اینچنین روایت و داستان شکل می گیرد .سرانجام پس از 11 سال جدایی،  پسر هم به شهرشان باز میگردد. اما این شهر دیگر همان شهر کودکی هایشان نیست....

 ""هلیا"  اسمی که برای نخستین بار در ایران به وسیله نادر ابراهیمی، در کتاب بار دیگر شهری که دوست می داشتم به کار رفت، ساخته خلاقیت نویسنده آن است، ریشه تاریخی ندارد و با این حال میان مردم، به عنوان اسمی زنانه، رواج یافته است. نادر ابراهیمی، که در سال های اخیر به دلیل بیماری، خانه نشین شده است، نام هلیا را سال ها پیش، در مسافرتی از تهران به اصفهان خلق کرد. فرزانه منصوری، همسر نادر ابراهیمی درباره چگونگی شکلگیری این اسم زنانه در ذهن نویسنده رمان آتش بدون دود، گفت: سال ها پیش، نادر ابراهیمی در حالی که با اتوبوس از تهران به اصفهان سفر می کرد، شروع به بازی و در هم ریختن واژه الهی کرد تا بتواند از دل آن نامی خوش آهنگ و متفاوت بسازد. پس از مدتی، واژه خودساخته هلیا را از به هم ریختن حروف واژه الهی ساخت و در داستان بلندش بار دیگر شهری که دوست می داشتم به کار برد. مدت ها بعد نادر ابراهیمی متوجه شد که واژه هلیو در لاتین قدیم به معنی خورشید است. پس از انتشار کتاب، این اسم در میان مردم رواج زیادی پیدا کرد و جزو نام های ایرانی محسوب شد. منصوری می گوید: بارها پیش آمده است که خوانندگان داستان بار دیگر... تماس گرفته اند و ضمن جویاشدن معنی این اسم، گفته اند که می خواهند اسم دخترشان را هلیا بگذارند. با این که هم اکنون اسم هلیا درمیان مردم رواج یافته است، اما در هیچ یک از فرهنگ  نام های رایج در بازار کتاب، این اسم دیده نشده است"(1)

و این هم چند خط عاشقانه از این کتاب: J

نفرین، بی ریاترین پیام آور درماندگی است و دشنام برای او برادری است حقیر...

التماس، شکوه زندگی را فرو می ریزد.

تمنا، بودن را بی رنگ می کند.و آنچه از هر استغاثه به جای میماند، ندامت است.

به یاد داشته باش که یک مرد، عشق را پاس میدارد، یک مرد هر چه را که می تواند به قربانگاهِ عشق می آورد، آنچه فداکردنی است فدا می­کند، آنچه شکستنی است می­شکند و آنچه را که تحمل سوز است، تحمل می­کند؛ اما هرگز به منزلگاهِ دوست داشتن به گدایی نمی­رود.

هیچ پایانی براستی پایان نیست. در هر سرانجام ، مفهوم یک آغاز نهفته است.

به شکوه آنچه بازیچه نیست، بیندیش!

هلیا! تو زیستن در لحظه را بیاموز

و از جمیع فرداها پیکرِ کینه توزِ بطالت را مَیافرین!

گریختن، تنها از احساسات کودکانه خبر میدهد؛ اما تکرار در گریز، ثبات در عشق را اثبات می کند.

من ایمان دارم که عشق، تنها تعلق است.عشق، وابستگی است.

انحلال کامل فردیت است در جمع.

عشق، مجموع تخیلات یک بیمار نیست.

آنچه هر جدایی را تحمل پذیر می کند اندیشه ی پایان آن جدایی ست.

زندگی، تنهایی را نفی می کند و عشق بارورترین تمام میوه های زندگی ست.

بیاموز که محبت را از میان دیوارهای سنگی و نگاههای کینه توز، از میان لحظه های سلطه ی دیگران بگذرانی. امروز، برای من، روز خوبی نیست؛ روز بد تنهایی ست. اینجا را غباری گرفته است.

پنجره ها نمی خندند و آب نمی جوشد و بویِ مستی آفرینِ تنِ تو در این کلبه نپیچیده است.

یاد تو هر لحظه با من است؛ اما یاد انسان را بیمار می کند....

......

من روانِ دائمِ یک دوست داشتن هستم.

....

و به یاد بیاور آنچه را که من در این راه از دست داده ام.

و اکنون تنها تو می توانی اثبات کنی که ما دوباره بنا خواهیم کرد.

به یاد بیاور که در این لحظه ها نیازِ من به تو نیازِ من به تمامی ذرات زندگیست.

هلیا به من باز گرد!

-------------------------------------

(1) اختراع همه گیر نادر ابراهیمی. روزنامه همشهری، سال دوازدهم - شماره - ۳۴۸۹ (سه شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۳) به نقل از لیزنا

 

 

 

 

نظرات (۱)

عالییییست

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی